آیهان"قند عسل ما"آیهان"قند عسل ما"، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
مامان فریدهمامان فریده، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

آیهان و مامانی

خدایا خودت محافظ گل پسرم باش

آیهان و برف بازی

۹۸/۱۲/۴ ساعت ۴:۳۹ روز یکشنبه امسال یه زمستون پر برف داشتیم با کلی تعطیلات و مریضی و مشغله. هم خوبی بود هم بدی. بعد سرماخوردگی تو من سرما خوردم بعد بابا اسی رو برف سر خورده بود خدا رحم کرده استخون پاش نشکسته بود فقط پشت زانوش بخیه خورد شکر خدا بعد تقریبا ۳هفته کاملا خوب شد. ولی با این حال بردیمت برف بازی😊 اینجا پارک منظریه هستش که آخرین روز دی ماه ۹۸ رفتیم و کلی بهمون خوش گذشت.  . . . گل بهارم ۶سالو ۸ماهو ۱۳روزس  ...
4 اسفند 1398

آیهان و جشن یلدا

چهارشنبه ۱۱ آذر ۹۸ ساعت ۲:۳۲ سلام ناز پسرم شنبه عصر دیدم بی حالی گفتی مامان سرم داغه منم تبسنج گذاشتم دیدم ۳۸ونیم تب داری😢شیاف کردم کلی پاشویه هر کاری کردیم تبت قطع نمیشد آخرسر گفتیم بهتره بریم بیمارستان چون دیگه دیروقت بود و مطبی باز نبود. ساعت ۱۲ بیمارستان کودکان بودیم بعد ۳۴نفر😨بالاخره نوبتمون شد گفت گلوش چرکی شده برا همین تب کرده برات شربت و قرص نوشت و خریدیم و اومدیم خونه ساعت ۳ شده بود. تا صبح بیدار بودیمو پاشویه کردیم.یکشنبه و دوشنبه مدرسه نرفتی کلی ناراحت بودی که من تا حالا غایب نبودم و الان از درس عقب میمونم منم تو خونه کلا باهات کار کردم از کلاسم جلو زدیم. ۳شب تموم نتونستیم بخوابیم تب داشتی. انقد پاشویه کرده بودیم...
11 دی 1398

آیهان و هفتمین یلدا

چهارشنبه ۱۱دی ۹۸ ساعت ۲:۱۴ سلام عشق جان یلدای امسال خونه خاله لیلا دعوت بودیم.همه دور هم جمع شدیم خیلی خوش گذشت بهترین یلدای عمرم بود. تو هم کلی بازی کردی. با پسرخاله‌ها منچ بازی کردی و بردی😄😄😄اونم با اختلاف زیاد. عمرت صد شب یلدا نفسم😘 . . . آیهانم ۶سالو ۶ماهو ۱۹روزه هستش ...
11 دی 1398

آیهان و شش و نیم سالگی

۹۸/۹/۲۳ شنبه ساعت ۱۷:۴۶ به نام خدا  سلام قندعسلم شش ونیم سال از با هم بودنمون از مادر شدنم گذشت. ششونیم سال از بهترین روزای زندگیم کنار تو و بابایی سپری شد و چقد بودن تو شیرینی این مدتو زیاد و زیادتر کرد. هر روز بلکه هر ساعت برا بودنت خدا رو سپاس گفتم. تولد شش ونیم سالگیت مبارک با یک روز تاخیر. امروز با بابا هماهنگ شدیم تا با یه کیک کوچولو و کادو کوچولو که خیلی وقت بود دلت میخواست داشته باشی سوپرایزت کردیم و دیدن اون ذوق و شوقت چقد زیبا بود. خیلی خوشحال شدی🤗🤗🤗منو بابایی از دیدن خوشحالیت هزار برابر خوشحال شدیم. موقع فوت کردن شمع گفتم آرزو کن گفتی آرزو میکنم همیشه سالم باشم.آفرین بر پسر نازم😚😚😚 ...
23 آذر 1398

فریده دختر اردیبهشت

۹۸/۹/۲۳ روز شنبه ساعت ۸:۴۱ به نام خدا  بچه که بودم همیشه تو تصوراتم خدا یه پیرمرد ریش بلند سفید با موهای پرپشت سفید بلند بود با یه صورت خیلی خیلی مهربون از جنس زیبای ابر. همیشه ازش حساب میبردم در عین حال دوسش داشتم همیشه تو آسمونا میدیدمش شاید برا این بود که خیلی بزرگ تصورش میکردم الان که بزرگتر شدم بعضی وقتا که دلم یه حامی قوی برا درددل میخواد همون تصورات بچگی میاد سراغم همون خدای نرم ابری گاها تو تصورات سرمو میذارم رو پاشو لبخند زیباش کل ذهنو قلبو روحمو آروم میکنه شاید مثل حس دختری که تو اوج گرفتاریش باباش میگه نگران نباشیا من پشتتم. الان دیگه خدایم ترسی نداره چون برخلاف بچگی که میگفتن کار خطا کنی مجازاتت میکنه و من میترسیدم ا...
23 آذر 1398