91گلبرگ(جشن تولد زنبوری آیهان جون)
به نام خدایی که تورو به ما بخشید
تاریخ و زمان:شنبه 24 خرداد 93 ساعت 4:40
سلام پرنس مامان.
اومدم از جشن تولدت برات بنویسم نفسم.سعی میکنم با عکسا روز تولدتو برات شرح بدم.
روزا پشت سر هم گذشتن و ما رسیدیم به اواخر اردیبهشت منو بابایی تصمیم گرفتیم که واسه جیگرمون گل پسرمون تولد بگیریم و از اونجایی که پسرمون به رنگ زرد علاقمنده مامانی پیشنهاد داد که با تم زنبور تولد بگیریم.
تو شهرمون دنبال تم گشتیم ولی در کمال تعجب پیدا نکردیم نتونستم هم اینترنتی بخرم چونکه سایت مناسب پیدا نکردم آخرسر خودم دس به کار شدم و تا هر جایی که تونستم وسایلارو درست کردم.
(یازده ماهگرد رو گذروندیم تا رسیدیم...)
(روز تولد پسری 5شنبه 22 خرداد مصادف شده بود با شب نیمه شعبان)
(اسم ناز پسرم)
(عدد یک بزرگ با زنبورا)
(تولدت مبارک با کیک تولد)
(ریسه عدد یک)
(happy birthday)
(آیهان جون تولدت مبارک)
(happy birthday ayhan)
(عکس از 42 روز قبل تولد و بدو تولد و یازده ماهگرد)
(اولین لباس مجلسی+اولین کفش+اولین عکس+اولین لباسهایی که تو بیمارستان تنت کردیم)
(ساعت تولدت گل بهارم 18:15)
(زنبورهای آویزون از سقف)
(ریسه مثلثی)
(کاغذ دستمالی)
(اینارو هم واسه سالاد الویه ها درست کرده بودم.سالادها تک نفری بود تو پیاله های زرد رنگ.متاسفانه ازشون عکس نداریم)
(اینم گیفتهامون که به بچه ها دادیم.برا دخترا به متناسب سن مو بند،تل و کریپس واسه پسرا چون سنشون با هم فرق داشت تنها چیز مشترکی که تونستم براشون بگیرم جوراب بود.واسه همشون که 26تا بود کیسه حریر دوختم که با روبان مشکی و زرد و عدد یک تزئین کرده بودم)
(اینارو هم واسه اولین قدمت درست کرده بودم)
(چون فردای تولدت نیمه شعبان بود شکلاتارو هم برا اون آماده کرده بودم که رو هر کدوم نوشته بودم میلاد حضرت مهدی (عج)مبارک)
(اینم ژله هامون که تو پوسته پرتغاله که بازم متاسفانه از آمادش عکس نداریم)
(لباس و تاج و کفش زنبوری کوچولوی خوشگلم)
(اینم خودم آماده کرده بودم)
خب بریم سراغ روز تولد.اول قرار بود بخاطر بعضی مسائل تولدتو 23 خرداد با یه روز تاخیر برگزار کنیم که بعد شکر خدا جور شد خود روز تولدت تولدتو جشن گرفتیم.خیلی از این بابت خوشحال شدم
20 خرداد آنا و عمو ابراهیم اینا و عمه زهرا اینا از کربلا اومده بودن برا همین سرمون خیلی شلوغ بود.20 خونه آنا بودیم 21 هم خونه عمو ابراهیم اینا شب ساعت 12 برگشتیم خونه تو لالا کردی ولی منو بابایی تا خود صبح بیدار بودیمو داشتیم خونه رو واسه جشن آماده میکردیم.کارمون تا دقیقه 90 هم ادامه داشت وقتی خاله لیلا اینا اومدن داشتیم بادکنکارو باد میکردیم.چون دیر شده بود از اونا هم نتونستم عکس بگیرم ولی فیلم داریم از همه چی.من وسط اون همه کار ساعت 12:30 رفتم آرایشگاه 14:30 برگشتم بازم کار تا لحظه شروع جشن.ولی همش شیرین بود و دلچسب
اینم کارت دعوتت که خیلی ازش خوشم میومد.
(پشت و رو)
بابام میگه مرد شدی از کوچیکی رد شدی
مامان میگه فدات شم قربون اون چشات شم
یه سال گذشت اومدی برای ما همدمی
قراره یک ساله شی عاقل و بالنده شی
میخوایم یه جشن بگیریم بیشتر هم رو ببینیم
شما هم 5شنبه 22 خرداد ساعت 4:30-7:30 به جشن تولد زنبوری آیهان جون دعوتید.
آدرس:خونمون
(صبح روز تولد)
(فلش آیفون)
(فلش پارکینگ)
(فلش جلو آسانسور)
(فلش آسانسور)
(خوش آمدگویی)
جشنمون تقریبا ساعت 5 به بعد شروع شد.همه مهمونا بجز چند نفری که میدونستم نمیتونن بیان اومده بودن.
آنا بخاطر حاج بابا هنوز لباس سیاه تنش میکنه گفته تا سالش سیاشو درنمیاره اصلا انتظار نداشتم بیاد اومده بودم خودشم درحالی که روزه بود.خیلی خوشحال شدم.خیییییییییییلی
پذیرایی از مهمونا با شربت آناناس شروع شد با میوه که شامل موز،خیار،گیلاس و هلو بود ادامه داشت بعدم سالاد الویه نوشابه و ژله و شکلات.
وسط جشن چون خیلی خوابت میومد خاله لیلا یه نیم ساعتی خوابوندت وقتی بابایی کیک رو اورد بیدارت کردمو لباساتو عوض کردم و لباس زنبوری تنت کردم رفتیم پیش مهمونا.
(اینم زنبور من کنار کیک تولدش که عدد یک بود و عکس گل بهارم روش چاپ شده بود با چند تا از مهمونای کوچولو)
(علی-مهدی-محنا-آیهان-رقیه-اسما)
مهمونامون 40 نفر بودن حدودا 9 هم نفر نیومده بودن.
مهمونای کوچولومونم اسما-ثمین-رقیه-مبینا-ملینا-علی کوچولو-ثنا-محنا-النا-آیلین-آیسان-علی-مهدی-زهرا کوچولو-آیلین(دختر همسایمون) بودن.
(فدات شم که از خواب بیدارت کرده بودم بی قراری میکردی)
(کلی با عمه ها و خاله ها و آنا و عزیز و زندایی و زن عموها و... عکس گرفتیم)
(آیهان و دختردایی زهرا)
(چون بیقراری میکردی کلاه تولدتو دادم دستت تو هم رحم نکردی تیکه و پارش کردی)
(واسه همه بچه ها کلاه گرفته بودیم.چون با طرح زنبور پیدا نکردیم(بماند که کل تبریزو گشتیم ولی پیدا نشد که نشد)برا بچه های کوچولو با زمینه زرد و نوشته happy birthday و بچه های بزرگتر با عکس کایلو گرفتیم)
بعد فوت کردن شمع همه بهت کادو دادن.دستشون درد نکنه همگی زحمت کشیدن.
بیشترشم نقدی بود.
اینم کادوی منو بابایی که وقتی اوردن گل از گلشنت باز شد.
(مبارکت باشه جیگرم.همونجا هم افتتاحش کردی تا بچه های دیگه هم از سرسره استفاده کنن)
(اینا وسایلی بود که تو جشن استفاده شده بود)
برگ یادگاری رو یادم رفته بود رو اپن مونده بود واسه همین اونایی که دیر رفتن فقط برات یادگاری نوشتن.
اول که زندایی جونت برات نوشت بعد دخترعموهای کوچولوت محنا و النا بعدم دخترخاله مینا و آخرسرم نازی زن عمو جون.تو برگ دوم هم منو بابایی برات نوشتیم.
جشنمون ساعت 8 تموم شد چون همگی واسه شام مهمون عمه زهرا اینا بودیم بعضیا مثل زن عمو نسرین و زن عمو نازی موندن همگی با هم رفتیم رستوران.تو هم تو راه رفت لالا کردی تا صبح روز جمعه.
(اینم زن عمو نازی ازت گرفته با چند عکس دیگه از منو تو و بابایی و خودشون)
تو جشن تولدت زنداداش گلم،ابجی حبیبه،ابجی لیلا،دختر ابجی حبیبه مینا جون،حانیه جون و نویده همسایه طبقه بالایمون که با هم دوستیم خیلی زحمت کشیدن ایشالله که بتونیم جبران کنیم.
جمعه هم کلی خوابیدیم و خستگی رو بدر کردیم بعدم با بابایی همه جارو تمیز کردیم.به بابایی هم خسته نباشید میگم که هر لحظه این یه ماه کنارم بود.خیلی دوست دارم عشقم.
(چرخش برات بچرخه گلم)
(تو گل بهارمی)
نفسم برا تولدت قالب واسه وبت سفارش داده بودم امروز تحویل گرفتم.اینم مبارکت باشه.بنظر من که خیلی ناز شده.
خب گلم من برم بخوابم که داره صبح میشه.
خدایا سپاس بخاطر وجود همسری و پسری.
.
.
گل بهارم یک سال و 3 روزه شد...
خاله های عزیز و عمو حقی خیلی ممنون از بابت تبریک تولد گل بهارم.